حالم هیچ خوش نیست

راستش را بخواهی... دلم هوای دیدن قامت بلندت را کرده. تن پوش نخی روشن و انگشتان استخوانی کشیده‌ات. گلدوزی دور آستین و دامنت. و نگاهت -که هر وقت با تو صحبت می کردم- به دور دست خیره بود.

حالم هیچ خوش نیست. نمی دانم واقعاَ وجود داشته‌ای یا روز-رویایی بیش نبوده‌ای... نمی‌دانم چرا به چون تویی فکر می کنم؟

Improper shutdown detected…

این گیتار باروک هم مرا یاد تو می‌اندازد: ظهرهای تابستانی که زودتر از دانشگاه باز می‌گشتیم. تو کنارم می‌نشستی و باهم تکرار خطوط جاده را دنبال می‌کردیم. این موزیک را برایت می‌گذاشتم... تو سکوت می‌کردی و من گاز می‌دادم. اتوبان خلوت بود.

چرا اینقدر رشد کرده ام؟ امروز حتی کمربند ایمنی ماشین بسته نشد. راننده نیش خند زد. آقا اون دکوریه بی خیال! اینم دکوره جناب. حالش هم هیچ خوش نیست.

نمی دانم اگر باز دیدمت چه کار کنم. واقعاَ نمی دانم وجود داشته‌ای یا روز-رویایی بیش نبوده‌ای... من که رانندگی نمی‌کنم. پس تو کی کنارم نشسته بودی و من گاز می‌دادم؟

از وقتی مانند شامپانزه‌ها با دقت میان طرّه‌های اتمی بلورها به دنبال بی‌نظمی می‌گردم این‌جور شده‌ام. میان این اتم‌ها احساس غربت می‌کنم. نمی‌فهمم که چطور لای هم می‌لولند. حالم هیچ خوش نیست. دلم هوای دیدنت را کرده...

نظرات 9 + ارسال نظر
رضا چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 03:28 ب.ظ http://marzooghi.persianblog.com

من رو یاد مادر بزرگم انداختی فرزاد. اوم مرحوم هم قبل از مرگش خیلی هذیون می گفت ((:

مهدی پنج‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 03:19 ق.ظ http://chi-migoftim.blogsky.com/

- ما که حبسی کشیدیم می دونیم ...

امپورتا پنج‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 11:18 ق.ظ http://www.mpoorta2.persianblog.com

خیلی احتیاط کن دکس.. اصلا حالت خوش نیست... البته تو خودت دکتری... به هر حال..

شبنم شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 12:21 ق.ظ http://nam-namak.persianblog.com

خیلی غصه ام شد رفیق... حالا من تو این اوضاع وخیم از کجا «روپوش سفید برعکس» به سایز تو پیدا کنم؟ واللللللا

یگانه شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 03:11 ق.ظ

تاثیرگذار بود خیلی. از دل برآمده و بر دل نشیننده!!!
راستی تو هم پیش از اینکه گم بشی لای بلورها شاعر بودی یا وقتی گم شدی شاعر شدی؟

سپیده شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 06:58 ب.ظ http://sepiderossi.persianblog.com

خیلی دلم می خواست دری وری بنویسم ....ولی اصلا جاش نبود...اصلا

شبنم شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 07:23 ب.ظ http://nam-namak.persianblog.com

من تختوشعار قرار گرفتم.

[ بدون نام ] یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 10:48 ق.ظ

می دونم تو هم غصه ی انرزی هسته ای رو می خوری درست میشه.........

پرهام سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 04:42 ب.ظ

الو فرزات اون کامنت بالایی بدون اسمه مال منه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد