ققنوس

سالها پیش, در خیابانی خلوت و پوشیده از برگ‌های در حال تجزیه, رویای کودکی دخترکی سوخت.

یادت هست آن‌روزها چه‌کار می‌کردی؟

افسانه‌ای می‌نوشتی در مورد سوختن! پای همین دفتر...

ساکنان افسانه به قانون طبیعت تن نمی‌دهند.

کمی صبر کن...

از خاکستر رویاها کودکی خواهد خاست.

زود.

نظرات 8 + ارسال نظر
خانوم میم جمعه 19 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 06:16 ب.ظ http://www.khaanoomemim.persianblog.com/

دکس!

بهت نمیاد از این چیزا بنویسی! ;)
مشششششکوککککککییییییییییییییی!

آوووووووووووووووووووووووو شک کردم!

اما... کمی صبر کردم.... شکم برطرف شد!

میرز جمعه 19 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 09:09 ب.ظ

هوای گریه دارم. اپریشیت

[ بدون نام ] شنبه 20 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 06:41 ق.ظ

مردمان آن کوچه چه سوپور کونگشادی دارند!

موج دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 02:43 ب.ظ http://http:/

:)

tutu... پنج‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 09:59 ق.ظ

مردمان آن کوچه برای این مرد رویای تازه زیستن دارند...
برای رویاهایش حرف زیبای عشق دارند...
و برای عشقش خواستار صبرند...
با کمی صبر هر سوالی به یک جواب خواهد رسید
و از خاکستر رویاها کودکی تازه تر و زیباتر خواهد خاست.
زود. زود فرزاد.

رضا چهارشنبه 1 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 11:54 ق.ظ http://marzooghi.persianblog.com

جواب مورد قبول: دختر کبریت فروش

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 09:30 ق.ظ

کودک رشد خواهد کرد
مردی خواهد شد
رویای دخترکی دیگر را خواهند سوزاند
و این است قانون روزگار

[ بدون نام ] شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 06:06 ق.ظ

کودک برای خود جنده ای خواهد شد. این هم اخر داستان.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد