می توانست. نمی توانست. می توانست...

خانه جای راحتی است. مادر خوب دارد و میوه و حمام و اینترنت و تخت خواب نرم...

بیابان جای سختی است: باد داغ دارد و پوتین زمخت و عنکبوت و یاد تو -که وقتی سر در گریبان فکر نشخوار می کنم- اینطوری نا غافل حمله می کند...

می توانست اینطور نباشد.

نمی توانست...

شاید.

چه می دانم.

چه فایده. اصلاً.   

نظرات 2 + ارسال نظر
Poroo دوشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:07 ق.ظ

وای چه همخوانی جالبی

یاد تو

عنکبوت

پوتین زمخت

چه یاره دل انگیزی داری برادر

خاج پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:11 ب.ظ

[-x

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد