بد سکتور

خاطراتم کاملاً محو شده. درست مثل عکسی که در اورکات گذاشتی.

یادگارهای ما بعد رفتنت شده همان نگاه شطرنجی که بی خیال از لابه‌لای درختان به ما نگاه می‌کند؛ یاد آن اسفند تلخ که هیچ دلمان به آمدن عید خوش نبود؛ یاد فیفا بازی کردن پسر استادمان و اسامی ضایعی که در جوانی اش، زنهای خراب بر روی خود می‌گذاشتند! چقدر می‌خندیدیم! با اینکه نگران درسمان بودیم، ولی باز می‌خندیدیم.

بعد، هر کداممان به یک طرفی رفت و... ای بابا... یادت به خیر. 

 

امیر میری