بمانیم:
صبح از خواب پا نشده یاد حرفای دیشب زنش افتاد!
"چرا ما مسافرت نمیریم؟" ... "چرا؟ ده آخه .... پول... پفففففف این معاون عوضی تحصیلات تکمیلی اگه گزارشمو نگه نمیداشت... عوضیم نیستا... کونگشاده! نه همون عوضیه... مادر کاکائو... اون معاون دانشگاه از اونم بدتره آشغال! پففففففففف... پاشم برم دانشگاه. با چی برم؟ مترو که به عفت آدم تجاوز میشه! تاکسی هم که نه پولشو دارم نه با این وضع ماشینا... اه!... عصری ببرمش یکم بگردیم. ولش کن گشت ارشاد گیر بده کی بیاد جواب باباشو بده؟! گیر که نمیدن هیزی میکنن مادر دارچینا! با اون پتیارههای عقدهای... آخرش با چی برم دانشگاه؟ میکروسکوپم که خرابه... اصلاً نرم دانشگاه بهتره برم یه فرز انگشتی بخرم... پولش؟ از باباهه نمیشه گرفت اوضای اون از من دراماتیکتره! اصلاْ از امروز میرم تدریس خصوصی... پس پروژه چی؟ ای خدا... چقد هوا گرمه! "
برویم:
دیشب تا صبح خوابش نبرد! تبلیغ فیلم سیصد اعصابشو ریخته بود بهم!
"حیف این مملکت! چو ایران نباشد تن من مباد! چرا آخه! مملکت ما با این فرهنگش، با این ثروتش... این خارجیا پوست گاومیش دور کونشون میپیچیدن ما سیستم تأمین اجتماعی داشتیم... مردکه هیچی از فرهنگ ما حالیش نیست قیافهی ایرانیا رو شکل عربا درآورده! همش تقصیر خودمونه... حوصله ندارم برم بشینم پای دستگاه! اگه نرم ادوایزرم چکم میکنه بد میشه... دلم برای مامان اینا تنگ شده... واسه فریبرز... کاش سامر میتونستم یه سر برگردم ایران. اگه این آیپادو نمیخریدم الان میتونستم پول بلیطو بدم... حیف بود ولی... تو آکشن ۴۰ درصد زیر قیمت گرفتمش... همینجوری نمیخریدمش! چقدر اینجا دلم گرفته... پاشم برم یه میلی چک کنم!..."