بهشت،
نور و سکوت بعد از ظهر تابستانی،
نوازش نسیم،
خنکی صبح بهاری،
آبی آسمان و ابرهای چاق،
ایوانی با ستون های بلند،
پر نور و آرامش،
باز هم دلم میگیرد...
اگر تنها باشم.
احساس کسی رو دارم که ریجکتش کرده باشن...
زن زیبا بود در این زمونه بلا
خونه ای بی بلا هرگز نمونه ای خدا
زن گل ماتمه
خار و گل با همه
زن نا مهربون دشمن جونه
دل سرای غمه
غمه عالم کمه
خونه دل دمی بی زن نمونه
...
لازم به ذکر نیست که منظور شاعر حتی دمیست!
الو... الوووو... بگو میشنوم... الو... ها؟... خوب... کی؟ خو... چیکار کنم؟... الو؟ نشنیدم... خوب حالا بگو!... خو... خو.... الو... ببین... ها... خو... خ... ببین سه تا نکته! الو... گوش کن. اولاْ فرض که درست... الو... اولاْ تو این وسط چیکاره ای؟ خو... کارگاه مال توه... خیلی خوب... ثانیاْ این چه طرز حرف زدنه؟... فک... فکر کردی با لات بازیو ایناس؟ اگه اینطوره انگار نمی دونی ما کی ایم!! انگا... انگار نمی دونی ما کی ایم... عوضی فک کردی اینا پوله که ما بخوایم ندیم؟ خو... گوزم نیستی... اگه فک می کنی اونجا چیزی هس پاشو بیا نشونت بدم... همون دومی که گفتی... نیستی... نداری... همون... آره... اصلاْ بگو کجا من بیام...نمی دونی ما کی ایم انگار... آره همون هرکی واسه خودش هر کی هست پس تو این وسط داری چی میگی؟ ببین انقدر شعورت نمی رسه که بیای بپرسی موضو چیه... الو... بگو... الو... ببین... ببین... تو این شماره ای؟ پیاده شدم بهت زنگ می زنم... د... ده دقیقه دیگه خدافظ.
خاطراتم کاملاً محو شده. درست مثل عکسی که در اورکات گذاشتی.
یادگارهای ما بعد رفتنت شده همان نگاه شطرنجی که بی خیال از لابهلای درختان به ما نگاه میکند؛ یاد آن اسفند تلخ که هیچ دلمان به آمدن عید خوش نبود؛ یاد فیفا بازی کردن پسر استادمان و اسامی ضایعی که در جوانی اش، زنهای خراب بر روی خود میگذاشتند! چقدر میخندیدیم! با اینکه نگران درسمان بودیم، ولی باز میخندیدیم.
بعد، هر کداممان به یک طرفی رفت و... ای بابا... یادت به خیر.
حتی...
اگر در زندان باشم٬
اگر خواب و بیهوش باشم٬
اگر مست و نعشه هم باشم٬
اگر منتظر باشم٬
اگر در میانهی اجابت مزاج باشم٬
اگر دلم تنگ باشد برای چیزی٬
اگر دلم خیلی تنگ باشد برای چیزی...
باز هم زنده ام.
عجب...