مردان افتخار

مرد, با محاسن و پیراهن روی شلوار, و زن, با چادر مشکی و مقنعه, از وسط خیابان رد می‌شدند که صدای بوق نخراشیده‌ی تاکسی در جا خشکشان کرد.

- آقای محترم خوشت می‌آد؟
- آره داداش خوشم می‌اد مشکلیه؟
- این بوقا ممنوعه داخل شهر.
- ممنوعه که ممنوعه. کی می‌خواد جلومو بگیره؟
- حالا شما برو ببین.
- می‌رم می‌بینم.

تاکسی چند متری جلوتر رفت و چند ثانیه‌ای ایستاد. دنده عقب گرفت و دوتا کارت از پنجره بیرون آورد.

- هی ببین... من هم عضو بسیجم هم جانبازم [...]مم نمی‌تونی بخوری برو تاکسیرانی بپرس.

نظرات 2 + ارسال نظر
babak یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 07:11 ب.ظ http://cyberarch.blogspot.com

عجب دنیای [...]یه

امپورتا یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 09:48 ب.ظ http://www.mpoorta2.persianblog.com

گفتم آپ کن... دیگه نگفتم... ای داد بیداد...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد