-
C2H5OH)2)
سهشنبه 1 آذرماه سال 1384 14:34
این آخرین دو پیکیه که امشب میرم بالا...
-
C2H5OH
پنجشنبه 26 آبانماه سال 1384 00:54
اگه الان شبه... پس چرا داره بارون میآد؟
-
خردگریز
پنجشنبه 26 آبانماه سال 1384 00:28
سر کنکور همیشه نوای دلم میگفت "ج" درسته... ٪۲۵ مواقع هم درست میگفت البته!
-
افسردگی مواد
شنبه 21 آبانماه سال 1384 01:12
خستگی؛ پیری؛ شکست؛ تسلیم؛... این رشته سر دراز دارد!
-
هذیان
پنجشنبه 19 آبانماه سال 1384 12:14
جایمان عوض شد! چیزی تغییر نکرد. کسی چیزی نفهمید. فرزاد هنوز من است؛ با بینهایت مشتق پیوسته. بیا دوباره جایمان را عوض کنیم. کسی چیزی نمیفهمد... چه لذتی دارد این بازی پنهانی!
-
بارون میاد شر شر
سهشنبه 17 آبانماه سال 1384 16:30
خدایا! هی من گفتم انقده ماءالشعیر نخور... هی من گفتم... کی حرف این بندهی سراپا تخصیر رو گوش کرده بودی که...
-
شرایط و مقررات سایت
شنبه 14 آبانماه سال 1384 12:38
قبل از استفاده ... شما باید ... موافقت نمایید ... اگر چنانچه مخالفتی ... استفاده نکنید ... بدون اینکه به شما اطلاع داده شود ... به صلاحدید خود ... تغییر دهد ... بدون اطلاع قبلی به کاربران ... و عذر کاربران ... به هیچ وجه ... تنها هدف این سایت ... تجاوز به حقوق اشخاص ... ریسک خودتان است ... هیچ مسئولیتی ... ندارد! ......
-
اندر مذمّت ورّاجی
پنجشنبه 12 آبانماه سال 1384 18:07
آدم ورّاج دو تا چیز رو مفت از دست میده: ایدههای خودش و ایدههای دیگران. گاهی باید خفه شد و گوش کرد.
-
میزونِ میزون
چهارشنبه 11 آبانماه سال 1384 10:23
آره رفیق! خیالت تخت؛ همه چیز میزونه! چه جوری بگم... اصلاْ انگار همه چیزو با هم میزون کردن... جوری که وادارت کنن هر چی هست ول کنی و سر بذاری به بیابون!!!
-
انتروپی
پنجشنبه 5 آبانماه سال 1384 18:16
... از این بدتر بوده، بدتر از اینم میشه. بدبختی ممکنه سر داشته باشه ولی ته نداره ...
-
نبودن
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1384 20:00
چرا چیزی رو نمیشناسم که وجود نداشته باشه؟ چرا نمیتونم بدون گذر از بودن به نبودن فکر کنم؟!
-
کهیر
سهشنبه 26 مهرماه سال 1384 11:20
- ... - واقعاْ! به نظر منم ضایعترین و خندهدارترین کار ممکن اینه که یه نفر تو قهوش قند بندازه و با قاشق "تیلیک تیلیک" هم بزنه. - آره ما هرچی خامهی قهوه بود ریختیم براش و واسه خودمون یه چیز زاغارت ریختیم بعد دیدیم ... - آره واقعاْخیلی ضایس! - خیلی خندهداره قهوهای که خامه داره رو ورداری قند توش بندازی و هم بزنی اونم...
-
حافظه
یکشنبه 24 مهرماه سال 1384 16:44
... و بعد از آن، روزی را به خاطر نمیآورم که به یاد تو نیافتاده باشم. چون تنها روزهایی را به خاطر میآورم که به یاد تو افتادهام ...
-
فنا
شنبه 16 مهرماه سال 1384 02:30
Nobody falls in love by choice, it is by chance. Nobody stays in love by chance, it is by work. And nobody falls out of love by chance, it is by choice. My name is nobody .
-
تولد
سهشنبه 5 مهرماه سال 1384 17:25
بار اول: اتاق سفید و گرد کمکم برام تنگ میشد. از بیرون صدای خشخش عجیبی میاومد. هرچی خودمو به دیوار کوبیدم نشکست. کمکم خفه شدم و گندیدم. آخرشم نفهمیدم چه جور جونوری بودم. بار دوم: این بار من و چندتای دیگه تو کپسولهای ژلهای شفافی بودیم که از توش دنیای بیرون کاملاْ دیده میشد. یه ماهی لب قلوهای چاق و چله ما رو...
-
لئوپولد موتزارت-آنا ماریا پرتل
یکشنبه 27 شهریورماه سال 1384 23:10
من: مادر! بیا این دختره رونگاه کن با این سن کمش چه قطعهی سختی رو میزنه؟! مادر عزیز: اِه! آره چقده خوشگلم هست! خیلی بانمکه! پدر عزیز: هوممممم ... نه ... دماغش یه خورده گندس اما چه قد و بالایی داره ماشاالله!!! مادرعزیز: آره لباسشم خیلی بهش میاد ... . . . واسه همینه که من هیچ وقت نوازندهی بزرگی نشدم.
-
شوالیه
پنجشنبه 24 شهریورماه سال 1384 23:33
نصفه شب؛ دوچرخه سواری تو اتوبان؛ تنهایی ... کون لخت وشمشیربازی!
-
غروب
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1384 10:27
از ترس افسردگی غروب مدتهاست که شبگردی میکنم. خوش به حال کسانی که از دیدنش لذت میبرند.
-
بیشعوری
شنبه 12 شهریورماه سال 1384 15:06
دیشب فکر میکردم که آیا فرقی هست بین رفتار اتم-مولکولهای بیشعور و رفتار آدمهای ساخته شده از اتم-مولکولهای بیشعور؟
-
زبان نفهم
شنبه 12 شهریورماه سال 1384 10:40
- خاک بر سرت کنن انگل اجتماع! تو هم افتادی تو کار نت ورک مارکتینگ؟ - [خونسرد، مؤدب با لبخندی از جنس سیلیکون] تو در بارهی نتورک مارکتینگ چقدر اطلاع داری؟ - خیلی! - [با نگاهی از جنس نگاه هگل به یکی از بومیهای جزایر میکرونزی] خیلی یعنی چقده مثلاً؟ - اونقد که تا حالا دو بار یه مشت علّاف زبون نفهم مثّ تو چهار ساعت وقت...
-
عاشقانه
چهارشنبه 9 شهریورماه سال 1384 16:55
... I know a secret you didn`t know I knew. I still get jealous cause it pleases you ...
-
ریسک منیجمنت
سهشنبه 8 شهریورماه سال 1384 12:04
دیشب دوتا بیزاکودیل خوردم و گرفتم خوابیدم. نصفه شب احساس کردم باس دوتا بالش بزارم زیر سرم ... آخه همه میگن دهنت چفت و بست درست حسابی نداره!
-
وقاحت
یکشنبه 6 شهریورماه سال 1384 13:53
... امشب بیا منزل ما. حل کن دو صد مشکل ما. ای دلبر خوشگل ما! ...
-
زیر دوش
یکشنبه 6 شهریورماه سال 1384 09:05
داشتم فکر می کردم که چرا فقط یه گونهی هوشمند روی زمین داریم ... یادم اومد ۲۶ سالم شده و تا حالا کسی بهم نگفته بابا.
-
۱۰ تا آدم بیکار
شنبه 5 شهریورماه سال 1384 10:53
ساعت ۱۰ صبح بیدار شدم و یه راست اومدم اینجا. ۱۰ نفر وبلاگ رو دیدن و دو نفر هم نظر دادن. یکیشون فحش داده بود! خدا همه مریض ها رو... راستی ... خدا هنوز خوابه؟
-
روز هفتم
شنبه 5 شهریورماه سال 1384 02:58
میگن خدا بعد از شیش روز که آسمون و زمین رو آفرید، روز هفتم رو استراحت کرد. منم امشب می رم بخوابم و فردا میام یه چیز می نویسم. فقط اگه روز هفتم من اونقدر طولانی نشه...